قراره بنویسم از سوم تیر ماه 1384 یه کم سخته چون بعضی از حس ها رو خیلی نمی شه تو کلمه ها بیان کرد.
اما سوم تیر من. آقای احمدی نژاد رو دیده بودم خیلی وقت قبل اون زمانی که شهردار تهران بود و همون زمان خیلی از شخصیتش خوشم اومد وقتی کاندید شدن انتخاب اولم ایشون بود بعد از تحقیقات مطمئن شدم این اولین بار بود که انقدر قاطع تصمیم گرفتم و برای خودمم جالب بود که بعد از تصمیم گیری بر خلاف انتخابات دیگه خودمم وارد میدان شدم البته تو این راه تنها نبودم مادرم، پدرم و حتی برادر کوچکم که نمی تونست رای بده تو این راه کمک کردند .
ما همون زندگی نامه ها و عکس های سیاه سفید دکتر رو چاپ می کردیم و بین مردم پخش می کردیم برای اینکه بتونیم بیشتر تبلیغات کنیم معمولا یه جای ثابت نمی رفتیم هر بار یه مغازه بالاخره با این کار ما سه تا مغازه تو شهر شروع به تبلیغات برای دکتر کردن که خیلی هم فعال بودن.
به خیلی جاها رفتم و با بعضی ها بحث کردم وقتی نتایج دور اول مشخص شد خیلی خوشحال شدم ولی خوب می دونستم این اول راهه چون دور دوم در پیش بود از صمیم قلب دعا کردم فعالیت ها دو برابر شد با خیلی از دوستانم صحبت کردم اکثرا با من هم عقیده بودن یادمه یکی از دوستام همون شب بعد از رای گیری زنگ زد خونمون پشت تلفن کلی ذوق کرد گفت باورت نمی شه تو راه از هر کی می پرسیدم به کی رای دادی؟ اسم احمدی نژاد رو می گفت .
روز سوم تیر خوشحال بودم این اولین بار بود کسی را که من انتخاب کرده بودم همه ی مردم هم انتخابش کرده بودند
به قول یکی از دوستانم خیالم راحت شد بعد از رهبری یه نفر هست که بشه بهش اعتماد کرد .
دولت عشق امد و من ...